محل تبلیغات شما

Banooyeshomali




دلم نیامد این‌ها را نگویم و سال را تمام کنم.
میدانی بحث سال و ماه و روز نیست، بحث زندگی است. اینکه هر چقدر پیش میرود غافلگیرترت میکند. بحث هیچ است و همه چیز، اصلا بحثی نیست؛ چون هیچ چیز مطلق نیست.
" هرگز " و " ابدا " و " باید " حرف مفت است. حرف حرفِ " احتمال " است و " شاید ".
شاید که بلوغ همین باشد، اینکه بدانی سهم تو از تقویم همین لحظه حال است و  اصرار به قطعیت در این زندگی حماقت محض.
حالا میتوانم برایت آرزوی‌های پیچیده‌تری داشته باشم. مثلا اینکه هر جا لازم شد خودت خودت را از بندِ تعلق آزاد کنی، که خود آزار نباشی، که هر بار امیدت را گم کردی بلد باشی دوباره پیدایش کنی؛ جوری که کم‌ترین زمان را فدای نابلدی کنی.
میدانی بحث یک تقویمِ نو تر نیست، بحث یک نگاه متفاوت‌تر است.
برایت آرزو میکنم بالاخره با پوست و خون‌ات عجین شود که در این زندگیِ عجیب و بخیل ‌هیچ کس جز خودت به فریادت نمیرسد. این لعنتی را ممکن کن " به خودت بیشتر از هر کس و هر چیز بِرِس ".
امیدوارم بعد از این همه سال، بعد پیام‌ تبریک و آرزوهای رنگی و تصمیمات قلمبه سلمبه‌ای که از نیمه راه فراموش‌ات شده، فهمیده باشی که یکِ یکِ امسال قرار نیست انفجار عظیمی رخ دهد؛ تو به تقویم نو سلام میکنی و به مسیر ناشناخته زندگی ادامه میدهی. تنها فرقش کوله‌ایست هر سال سنگین‌تر از سال قبل؛ پُر از تجربه‌هایی که شکل بهبود یافته‌ی زخم هاست.
شاید در تنگناهای این مسیر تنها چیزی که به کارَت بیاید این باشد که به کوله‌ات سر بزنی و در هر قدم تاکید کنی " ادامه دادن کارِ زنده‌هاست "، رویا ببافی و همزمان توقع‌ات را از خودت و آسمان بالای سرت و زمین زیر پای‌ات در منطقی‌ترین سطحِ ممکن نگه داری.
به معنای کاملِ این جمله" مراقبت کن از خودَت "


#پریسا_زابلی_پور


چقدر خوب شد زن شدیم!
کمد و اتاقمان را به هم می‌ریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب می‌گذاریم
آن وقت فکر می‌کنیم آماده‌ایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غم‌بادهای روزانه شروع می‌کنیم به شستن ظرف‌ها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غم‌هایمان را همراه سرامیک‌ها آشپزخانه می‌ساییم و می‌ساییم و با قدرت‌تر می‌سایم،
جارو رامحکمتر روی فرش می‌کشیم و فکر می‌کنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دست به ساختن می‌زنیم،
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردن‌هایمان حس بهتری می‌گیریم،
می‌نشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها می‌بافیم!
دکور خانه را عوض می‌کنیم و تنهایی با کشیدن مبل‌ها خودمان را ازنفس می‌اندازیم و فکر می‌کنیم چه انتقامی!
.
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهای‌مان می افتیم.
داشتم فکر می‌کردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدن‌های معمول مردها ما کارهای متنوع‌تری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.

 #نیلوفر_فرجیان



اوایل ازدواجم چند بارى موقع غذا به همسرم مخلفات غذا را یادآورى مى كردم 
مثلا مى گفتم ترشیش خیلى خوشمزست همراه غذایت بخور یا ماست و خیارش خیلی پر ملات هست یادت نرود  
و او در پاسخ مى گفت اونقدر طعم غذا خوب هست كه حیف هست  با مزه ى دیگرى خرابش كنم 
بعد از اون من هم دیگر  خیلى مخلفات نمى چینم 
ولى وقتى هر از گاهى سر غذا ترشى یا ماست مى خواهد متوجه مى شوم كه حتما طعم غذا خیلى خوب نیست؛
  
زندگی هم گاهی مثل همین غذا  بى كیفیت مى شود و نیاز به چاشنى دارد ؛

لازم هست خودمان دست به كار شویم و با دلخوشی های کوچک طعم و رنگش را عوض کنیم؛

یک چیزی که به دلمان امید بدهد ؛
برای حرکت در مسیر اهداف  زندگی امان انگیزه شود ؛

هر وقت چنین احساسى داشتید  طعمش  را  با لذت بردن از دلخوشی هاى كوچك مثل یك دورهمی دوستانه و یا خانوادگی ، تلفن  یا فرستادن یك پیام آرامبخش و دلگرم كننده به عزیزانتان  و یا شنیدن موزیك مورد علاقه تان ، رفتن به طبیعت یا دیدن یك فیلم و .تغییر دهید  .
حواستان كه هست ما هستیم كه مسئول حفظ كیفیت زندگیمان هستیم  .

دکتر_نیلوفر_اله_وردی 

و باز دوباره موندم پشت در محل کارم
سوز سرما پیچیده توی جانم
خودمو یه کوچولو مچاله کردم و با بازی دادن کف پاهام روی زمین سرد دارم سعی میکنم که کمتر حس کنم سرمای آخرین ماه پاییز رو
شایدم سرماش اونقدرا هم زیاد نیست و این سرمای یخ زده ی قلبمه که لرز انداخته تو وجودم
هیییی روزگار
از اولین روزی که موندم پشت در همین شیشه سکوریت چند ماهی میگذره. نشستم کنار همین گل خوشگلی که در نگاه اول به چشمت نمیاد و وقتی از سر اجبار مجبور میشی لحظاتی کنارش بشینی تازه پی به حظور چنین گل زیبایی میبری
از بوش مست میشی و جان میگیری
اما امروز حتی این گل زیبا و خوشبو هم نمیتونه گرم کنه سرمایی که افتاده توی بند بند وجودم را .
یادمه چند ماه پیش پر بودم از شوق ورود به پشت اون در شیشه سکوریت
به چشمم اونور شیشه میتونست دنیام رو تغییر بده
خب البته تغییر داده اما به دلخواه خودش
قدم گذاشتن به اون طرف شیشه از من زنی ساخته که از دنیای شاد کودک درونش پرت شده به دنیای غریبی که هر لحظه و هر ثانیه ش براش غریبه ست و تمام اتفاقاتش براش عجیب به نظر میاد
اینجا آدم خودش رو هم گم میکنه چه برسه به دنیای صاف و ساده ی کودک درونش را 

از بین آدمای زندگیتون، دل‌نازکا رو بیشتر دوسشون داشته باشید.
بیشتر هوای اونایی که دلشون قد گنجیشکه رو داشته باشید. 
همونا که زود میرنجن و به روت میارن ازت رنجیدن. ولی زودم میبخشنت و یادشون میره چی شده.
همونا که زود عصبانی میشن و از کوره درمیرن و زودم آروم میشن و باز بهت لبخند میزنن.
دل‌نازکا هیچوقت آدمای ترسناکی نیستن!  هیچوقت ناامنت نمیکنن! چون دلِ اینکه کینه ازت بگیرن و بشینن نقشه برات بکشن ندارن! دل نازکا هیچوقت زمین نمیزننت!
قدرِ اونا که دلشون زلالِ آبه و چشاشون آینه بدونید.
فرشته‌های پاک و مهربون زندگی‌ان کسایی که با چند دهه سن و سر و شکل آدم بزرگا، هنوز قلبِ یه بچه دوساله تو سینه‌شون میتپه!

 مانگ میرزایی


در روزهایِ طوفانی بیشتر به آشوبِ دلم نگاه کن
گاهی دلگیر که می شوم ، گمان میکنم ؛
تو مدام دست رویِ دست میگذاری
و من صبر رویِ صبر
گمان میکنم از قَلَمَت افتاده ام
و بی هدف در کوچه های زندگی پرسه میزنم
اما وقتی در پایانِ یک روزِ طوفانی ، داوطلبانه قدری از صبرِ بی پایانت را
به من میبخشی ،
این گمانِ اشتباه را از حوالیِ ذهنم دور میکنم
این تویی که صبر رویِ صبر میگذاری ،
فکر رویِ فکر ،
تقدیر رویِ تقدیر ،
عشق رویِ عشق
هر چه هست چون منشاءش تدبیرِ توست پس نیک است و عاقبتش خیر
لطفاً قدری آرامشِ شیرین رویِ این تقدیر بگذار
این روزها تنها دلیلِ آرامشم
همین لحظه هایِ طلاییست که میهمان سفره ی توام
چقدر ارحم الراحمینی تو ،
که در هر حالتی بهانه ای برای آرامشِ پس از طوفانِ این دلِ حیران ، در آستین داری
آستانه ی امنِ تو تنها مکانِ رسیدن به آرامش است
یا رفیقَ من لا رفیقَ له
.

بیاید روزه ی پرهیز بگیریم

ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﭘﺮﺍﻧﺪﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ
ﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﻻﯼ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ
ﻭ ﭼﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﯾﺎﺱ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ
ﻭ ﻧﺎاﻣﯿﺪ کردن ﺳﮕﯽ .
.
ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﺍﺯ ﻣﺒﻄﻼﺕ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﭼﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﻗﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺗﻦ ﭘﺮﻭﺭ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﯽ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ
ﺗﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﺻﺒﺢ

ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺗﯿﺮ ﯾﺎ ﺟﻮﻻﯼ .
ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍﺷﮑﯽ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ ، 
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ .

ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ !
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ، ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ،
ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ، ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ ،ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ ،
ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ……
.


نامه‌ی عاشقانه‌ی بسیار خواندنی از زن جوانی که حدود صد سال پیش شوهرش جهت تحصیل به خارج رفته است.


بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم،
دردت به جانم،
من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد.

مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد.

پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده!

حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.

اوضاع مملکت خوب نیست؛
کوچه به کوچه مشروطه‌‌چی چنان نارنج‌‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک!

دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌اید و شب به شب بر گیس می‌مالیم!

سَیّدمحمودجان،
مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم‌باجی.

عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده.

می‌دانید سَیّدجان،  
زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد.
دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود،
چروک می‌شود،
بوی نا می‌گیرد،
بید می‌زند.
دلْ ابریشم است.

نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.

دیروزِ روز بیگم‌باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز.
حق هم دارد، وقتی آن که باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقاجانمان، دیده را فایده آن است که دلبر بیند.

شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کار خداست.
چلّه‌ها بر او گذشته،
بر دل ما نیز.

عمرم روی عمرتان آقا سَیّد،
به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است،
به گمانم آن‌قدری در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید.

به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید،
تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.
دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.

زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است،
درست هم هست؛
عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم و گره از زلف واکنیم و بر آن بخُسبیم.

شما که مَردید،
شما که عقل‌تان اَتّم و اَکمل است،
شما که فرنگ‌دیده‌اید و درس طبابت خوانده‌اید،
مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند؟

تصدّقت پری‌دُخت
بوسه به پیوست است.

 حامد عسکری
پریدخت ؛مراسلات پاریس_طهران


جرعه آخر چای داخل استکان  رو سر میکشم و تکیه میدم به دیوار پاهامو دراز میکنم ک از شدت خستگی نا ندارن  .خیره میشم به صفحه ی تلویزیون .یه فیلم خارجی داره پخش میکنه نمیدونم از کدوم یکی از شبکه های صدا و سیما
 گرمم شده و فضای اتاق حالت خفقان گرفته به خودش .نگاهم رو میدوزم سمت پنحره ک پرده ی مخمل شیری رنگش کشیدست و تازه یادم میافته ک نیم ساعت پیش پنجره رو بستم بخاطر سوز سرمایی ک یه هو پیچیده بود توی وجودم
باد پاییزی با همه ی آرامشی ک به همرا داره وقتی بخواد زهر سوز سرماش رو بباره روی سرت فلجت میکنه.
پا شدم پنجره رو باز کردم و چند ثانیه دم پنجره مکث کردم .باد سرد پاییزی رو با تمام وجود احساس کردم
آخ پاااااییییییزززز
حس عجیبیهقرعه ی پاییز رو زدن به نام عشاق
عاشقانی ک بر خلاف رنگ خزان پاییز عشقشون با قدم زدنها توی برگریزان وخش خش برگای زرد و نارنجی و طلایی پررنگ تر میشه و عاشقانه هاشون پایدار تر
من اما عاشق نشدم‌ ، با پاییز متحول شدم
پاییز همون فصلیه ک با آغازش پایان دادم به شخصیت زنی ک بیتحرک و دلمرده کاسه ی چه کنم چه کنم دستش بگیره و منتظر قضا و قدر بمونه
زنی ک منتظر نباشه دستی از غیب بیاد و در این وانفسای دنیای هزار رنگ از گردابه ی زندگی نجات بده غریق را
پاییز فصل دل کندنم بود
دل کندن از دیار و تمام دلبستگیهاش و پا گذاشتن به دنیای جدید .دل کندن از سادگی دختر روستایی ک دلمشغولیهاش عطر بهار و بوی شالیزار و سرسبزی دشت و دمن و گشت و گذار بوده
و امروز دلم بیتاب و دلتنگ قشنگیهای ساده ی زندگیست

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی وینگ چون واسکریمای حرفه ای دزفول بسم الله الرحمن الرحیم تاپ تکواندو -اولین سبک آزاد تکواندو جهان-TOP TAEKWONDO/THE FIRST FREE STYLE OF TKD IN THE WORLD ویلا ساحلی Tracy's memory فقط برای امروز 17 دی: بهبودی maletiwatch گروه طرح و برنامه استان کردستان Ruby's life